کد خبر: ۱۱۱۶۶
۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
حسین طرقیِ فوتبال مشهد

حسین طرقیِ فوتبال مشهد

حسین حسن‌زاده‌طرقی در دهه ۷۰ با تیم‌های مطرحی در مسابقات لیگ‌برتر فوتبال ایران به مقام قهرمانی دست یافته است. او سال‌ها پابه‌توپ بود و پس‌از آسیب جدی فیزیکی به پایش، به‌عنوان مربی در شهرداری مشهد فعالیتش را ادامه داد.

تا وقتی در مدرسه، همه ۱۰ شوتش به‌سمت دروازه گل نشده بود، به عشق پدر کشتی می‌گرفت؛ پدری که کشتی‌گیر و پهلوان بود. از آن مرد‌هایی که یک محله سرش قسم می‌خورند و وقتی وارد مجلسی می‌شود، جلو پایش بلند می‌شوند. حسین هم خواست جا پای پدر بگذارد. در کشتی تا مقام سومی شهر پیش رفت، اما یک نفر استعدادش را کشف کرد. قهرمان صدری، معلم ورزش مدرسه، برای تشکیل گروه فوتبال، دانش‌آموزان را به خط کرد و گفت به‌سمت دروازه شوت کنند. تست‌گرفتن از حسین همان و چرخش از کشتی به فوتبال همان.

حسین حسن‌زاده‌طرقی ۵۳ سال دارد و ساکن محله طرق است. او که از کارکنان شهرداری مشهد است، در دهه ۷۰ با تیم‌های مطرحی، چون بسیج خراسان، پیام مقاومت مشهد و کارگران خراسان در مسابقات لیگ‌برتر فوتبال ایران به مقام قهرمانی دست یافته است.

او سال‌ها پابه‌توپ بود و پس‌از آسیب جدی فیزیکی به پایش، به‌عنوان مربی در شهرداری مشهد فعالیتش را ادامه داد. چهل‌سال است که فوتبال جزو جدایی‌ناپذیر زندگی حسین است. او یکی‌دو سال دیگر از شهرداری منطقه‌۶ بازنشسته می‌شود.

 

قهرمان صدری، قهرمان زندگی‌ام شد

حسین حسن‌زاده‌طرقی از نوه خردسالش که مقابل تلویزیون در بالشتش فرو رفته است، می‌خواهد برود توی کوچه بازی کند. پسرک تیز‌و‌فرز به‌سمت کوچه می‌دود.

دورتا‌دور خانه حسین‌آقا پر از جام‌های قهرمانی است. می‌گوید: ده‌یازده‌ساله بودم که با تشویق‌های پدرم، کشتی می‌گرفتم، اما این آقای صدری، معلم ورزشمان بود که استعدادم را کشف کرد. من در گروه فوتبال مدرسه عضو بودم. او زنگ‌های تفریح دنبالم می‌آمد تا با بچه‌های تیم فوتبال بازی کنم. آن‌قدر بازی‌ام خوب بود که کاپیتان تیم شدم. در مدرسه راهنمایی هم عضو تیم مدرسه بودم و در مسابقات دانش‌آموزی شرکت می‌کردم.

او و تیم مدرسه‌شان سال‌۶۰ قهرمان مدارس ناحیه‌۲ مشهد شدند. حسین از همان سال، عضو تیم آموزشگاه‌های مشهد شد؛ «هفده‌سالم بود که تیم جوانان خراسان در تهران بازی داشت. اگر می‌باختند یا مساوی می‌کردند، از دسته یک به دو سقوط می‌کردند. این شد که من را کمکی با خودشان بردند. همه تلاشم را کردم تا لایق این اعتماد باشم. شکر خدا بردیم و آن تیم سقوط نکرد.»

 

حسین طرقیِ فوتبال مشهد

 

برد تهران کار خودش را کرد

بازی در تیم جوانان خراسان باعث شد حسین به تیم ملی جوانان دعوت شود؛ «سه روز بعد از اینکه از تهران به مشهد برگشتم، نامه‌ای در خانه‌مان آمد که از من دعوت کرده بود به تیم ملی جوانان اضافه شوم. همان سال با تیم توربوی مشهد که در لیک دسته یک بود، قرارداد بستم. به‌جای سربازی هم برای تیم پاس بازی کردم. پاس هم تیم فوتسال داشت و هم فوتبال. من در هر دو بازی می‌کردم. کاپیتان تیم فوتسالش هم شدم.»

هنوز سربازی حسین تمام نشده بود که هم تیم پیام مشهد و هم ابومسلم از او دعوت کردند برایشان بازی کند؛ «با تیم پیام سال‌۷۴ قرارداد بستم. این تیم در لیگ دو کشور بود و استاد حسین فکری که در دهه‌۴۰ و ۵۰ مربی تیم ملی بود، آن موقع سرمربی پیام بود. ما آن سال بازی‌ها را یکی پس‌از دیگری بردیم و قهرمان کشور شدیم و به لیگ برتر راه پیدا کردیم.»

حسین آن موقع با نیما نکیسا، دروازه‌بان پر‌آوازه پیام هم‌بازی بود؛ «بهزاد داداش‌زاده و ۱۰‌فوتبالیست دیگر برای دوره سربازی در این تیم بازی می‌کردند. وقتی قهرمان شدیم، یک هفته ما را فرستادند سوریه. آنجا هم با تیم‌های منتخب آن کشور بازی کردیم.»

 

حسین طرقیِ فوتبال مشهد

 

ناجی تیم‌های در‌حال سقوط

انگار هر تیمی شرایطش حساس می‌شد و سقوط به لیگ پایین‌تر تهدیدش می‌کرد، سراغ حسین طرقی را می‌گرفت؛ «دهه ۸۰ تیم آدونیس در لیگ‌۲ کشور بود. سه‌چهار بازی دیگر داشت که اگر نتیجه نمی‌گرفت از لیگ حذف می‌شد. حسین کازرانی، مربی آدونیس، من و دو بازیکن دیگر را از تیم پیام کمکی گرفت تا برایش بازی کنیم. رفتیم بازی کردیم، نتیجه گرفتیم و این تیم در لیگ ۲ ماند.»

اگر می‌باختند یا مساوی می‌کردند، از دسته یک به دو سقوط می‌کردند. من را کمکی با خودشان بردند 

دوره سربازی حسین که تمام شد، او به دعوت چندنفر از هم‌محلی‌هایش که در تیم فوتبال کارگری ترمینال عضو بودند، برایشان بازی می‌کرد؛ «بازی در این تیم باعث شد عضو تیم شهرداری شوم. آن سال این تیم قهرمان استان شد. از سال‌۷۳ هم در شهرداری با سمت مسئول رفاه و تربیت بدنی مشغول کار شدم.»

او می‌گوید: هیچ نیرویی در شهرداری این تجربیات ورزشی را ندارد. من سال‌۷۴ در تیم پیام مقاومت خراسان، سال‌۶۹ در تیم بسیج خراسان، سال‌۷۹ در تیم کارگران خراسان بازی می‌کردم. از وقتی هم در شهرداری مشغول به کار شدم، مربی تیم فوتسال منطقه‌۶ هستم.

 

پدر مشتاق، مادر نگران

حسین چهارخواهر و دو برادر دارد. خودش آخرین فرزند خانواده است؛ «شاید همین ته‌تغاری‌بودن باعث شد مادرم همیشه نگرانم باشد. وقتی فوتبال را شروع کردم هر‌بار که از بازی برمی‌گشتم سرتا‌پایم را بررسی می‌کرد، وای به روزی که زخمی به خانه برمی‌گشتم. مادرم کلی غصه می‌خورد. زخمی‌شدن در آن شرایط عادی بود. بازی در زمین‌های خاکی طرق بدون آسیب نبود. به همین‌دلیل، مادرم مخالف فوتبال بازی‌کردنم بود. گاهی اگر جدی آسیب می‌دیدم، زخمم را پنهان می‌کردم که نبیند.»

مادر حسین آقا چندسالی است به رحمت خدا رفته. او آه تلخی می‌کشد و حرفش را ادامه می‌دهد: یک بار در زمین، مچ پایم بدجور ضربه خورد، به‌طوری‌که نمی‌توانستم راه بروم. مادرم تا دید می‌لنگم، رنگش پرید. تا جلو دوید، گفتم چیزی نشده. گفت «از راه‌رفتنت معلوم است که با خودت چه کرده‌ای.»

وقتی پاچه شلوارم را بالا زد و مچ پایم را دید، آن‌قدر ناراحت شد که زد زیر گریه. مدام می‌گفت «آخ حسینم. آخ بچه‌م.» پایم را گچ گرفتند و یک ماه توی گچ بود.

وقتی از آقای طرقی درباره پدرش می‌پرسم، تابلو‌ی مدال‌های جلو در را نشانم می‌دهد و می‌گوید: پدرم یک روز همه مدال‌هایم در کشتی و فوتبال را که ۲۶ تا می‌شد، برده بود تابلوسازی و داده بودم برایم قاب بگیرند.

راستش اوایل پدرم از اینکه کشتی را رها کرده و رفته بودم سراغ فوتبال ناراحت بود، اما وقتی دید توی بازی‌ها گل می‌زنم و تشویق می‌شوم، نه‌تنها رضایت داد، که برخلاف مادر، تشویقم هم می‌کرد. همیشه یک عکس فوتبالی از من در جیبش داشت. هر‌جا می‌نشست، آن را از جیبش در‌می‌آورد و به بقیه نشان می‌داد. از تعداد گل‌هایی که زده‌ام و بردهایم می‌گفت.

پدر حسین، عَلَم‌گردان هیئت بود و توی محله عزت و اعتبار خاصی داشت؛ «وقتی بابا می‌آمد کنار زمین خاکی بازی‌ام را ببیند، فوری برایش زیرانداز آماده کرده و با عزت و احترام با او رفتار می‌کردند. پدرم حتی در بعضی مسابقات همراهم به سالن می‌آمد. آن وقت‌ها شب‌های ماه رمضان تا ساعت ۳ صبح سر تمرین بودم. بابا نمی‌خوابید تا برگردم.

آن موقع ازدواج کرده بودم و با آنها در یک خانه زندگی می‌کردیم؛ با‌این‌حال او تا صبح صبر نمی‌کرد. منتظرم می‌ماند تا برگردم. می‌گفت تا رسیدی، زنگ بزن بگو بازی چطور پیش رفته است و چندتا گل زده‌ای. من هم همین کار را می‌کردم.»

این پیشکسوت فوتبال روز‌هایی را به خاطر می‌آورد که فوتبال بازی‌کردن به‌راحتی امروز نبود؛ «در زمین خاکی از ۸ صبح تا ۴ عصر آن‌قدر می‌دویدیم که گلوهایمان پر از خاک می‌شد. برای اینکه شرایط بهتر بشود، روی زمین ماسه ریختند. می‌خواستیم کمی آب بخوریم تا گلویمان خیس شود، باید کلی راه را می‌رفتیم و از یک شیر، کمی آب می‌خوردیم. مثل حالا نبود که بچه‌ها کلی امکانات دارند و باز هم راضی نیستند. ما کفش فوتبال و حتی توپ مناسب بازی نداشتیم.»

 

حسین طرقیِ فوتبال مشهد

 

نقش پررنگ حاج‌مهدی

حاج‌مهدی نجمی یکی از آدم‌های سرشناس طرق بود. او را خیلی‌ها در قامت قاضی دادگاه انقلاب و رئیس اداره کل زندان‌ها می‌شناختند؛ مردی که بیش از آنکه در مسند‌های شغلی موردتوجه باشد، به‌عنوان حامی فوتبال به جوانان این شهر به‌ویژه طرق خدمت کرد.

او بین مردم محله اعتبار خاصی داشت و در زندگی حسین هم نقش پررنگی ایفا کرد؛ «حاج‌مهدی کافی بود بفهمد یکی از بچه‌های محله استعداد خاصی دارد، حتما پِی موضوع را می‌گرفت. درباره من هم همین‌طور بود. وقتی دید یک نوجوان این‌طور در زمین‌های خاکی طرق می‌دود و خودش را نشان می‌دهد، تشویقم کرد فوتبال را جدی بگیرم.

پدرم یک عکس فوتبالی از من داشت، هر‌جا می‌نشست، آن را از جیبش در‌می‌آورد و از تعداد گل‌هایی که زده‌ام می‌گفت

مرحوم نجمی، عضو هیئت‌مدیره ابومسلم، پیام و آدونیس بود. کمی که بزرگ‌تر شدم، او باعث شد عضو تیم پیام شوم. به نظرم اگر نجمی نبود، شاید خیلی از این اتفاقات خوب برایم نمی‌افتاد. من بخش مهمی از موفقیت‌هایم را مدیون او و تشویق‌هایش هستم. حالا سالن ورزشی طرق به نام مرحوم نجمی نام‌گذاری شده است تا نامش ماندگار شود.»

 

 

قدردانی از طرقی

حسین‌آقا سال‌هاست مسئول امور رفاهی و تربیت بدنی شهرداری منطقه‌۶ است. چون خودش فوتبالی است، برای ورزشی‌شدن کارکنان شهرداری این منطقه، خودش را به آب و آتش می‌زند؛ «پنج‌روز در هفته به تیم‌های فوتسال منطقه آموزش می‌دهم که یک روزش با شهردار منطقه و معاونانش می‌گذرد. فوتسال باعث شده است ارتباط خوبی با همکارانم داشته باشم.»

او کمک کرده است تیم فوتسال این منطقه در چهارده‌سال ۲۴ جام در مسابقات مختلف بین تیم‌های شهرداری کسب کند. رکوردشان گرفتن ۶ جام در یک سال است.

تا حالا از حسن‌زاده چهاربار در جمع‌های مختلف قدردانی شده است. آخرینش آبان امسال بود که سازمان تربیت‌بدنی شهرداری مشهد با برگزاری مراسمی از او با اهدای پلاک افتخار تجلیل کرد. مهدی ناصحی عضو شورای شهر، حسین بنایی‌منش شهردار منطقه ۶ به‌همراه اعضای شورای اجتماعی محله منطقه‌۷ و چند مسئول شهری به خانه‌اش رفتند و به‌عنوان بازیکن اسبق تیم پیام خراسان و پیشکسوت فوتبال برایش پلاک افتخار بردند.

 

حسین طرقیِ فوتبال مشهد

 

دل‌بسته طرق

او و خانواده‌اش اصالتا اهل طرق هستند و قدیمی‌های محله را خوب می‌شناسند. او می‌گوید: بار‌ها موقعیت رفتن از طرق برایم پیش آمده است، اما آن‌قدر به این محله عادت کرده‌ام که نمی‌توانم تصور کنم جای دیگری ساکن شوم. همه بچگی من و پدر و پدربزرگ‌های من در این محله گذشته است. کجا بروم که در آن این‌طور رگ و ریشه دوانده باشم؟

او ادامه می‌دهد: همسرم هم مثل من است. این موضوع در ماندگاری‌ام در محله بی‌تأثیر نبود. پدر و مادرم تا زنده بودند، با هم زندگی می‌کردیم و به رفتن از محله فکر نمی‌کردم. آنها هم که از دنیا رفتند، دخترم با پسر همسایه ازدواج کرد و ریشه‌هایمان در محله طرق محکم‌تر شد.

 

مهربان است و همه دوستش دارند

از وقتی حسین ازدواج کرد، مسئولیت بچه‌ها و امور منزل با همسرش بود. حسن‌زاده نگاه پرمهرش را به چهره همسرش می‌دوزد و می‌گوید: به‌خاطر اردو به تهران می‌رفتم و همسرم در خانه تنها می‌ماند. البته وقت ازدواج پدر و مادرم شرط کردند که باید با آنها زندگی کنیم. آنها مسن بودند و نیاز به مراقبت داشتند. مادرم بعد از بابا دوازده‌سال آخر عمرش را با ما زندگی کرد. سال‌های اول ازدواج که بیشتر در اردو بودم، خاطرم جمع بود که همسرم تنها نیست.

او ادامه می‌دهد: همسایه‌ها خیلی کمک‌حال همسرم بودند. دخترم که مریض می‌شد، برای دوا و دکتر، همسایه‌مان همراه همسرم می‌شد. حالا عروس همان همسایه‌مان شده است. (زن و شوهر به هم نگاه می‌کنند و لبخند می‌زنند).

نرگس عین‌اللهی، همسر حسین‌آقا، گوشه‌ای نشسته است و به صحبت‌هایمان گوش می‌دهد. گاهی خودش هم وارد گفت‌و‌گو می‌شود. او که وقتی سیزده‌سال داشت، با حسین‌آقا ازدواج کرد می‌گوید: دوره‌ای که پای همسرم توی گچ بود، روز‌ها از بیکاری، مسیر خانه تا مغازه برادرش را می‌رفت و برمی‌گشت. مسیر مدرسه ما از مقابل مغازه برادر حسین‌آقا می‌گذشت. او دوسه‌باری من را دیده بود. آن‌قدری طول نکشید که به خواستگاری‌ام آمد.

همه طرق با حسین‌آقا و موفقیت‌هایش آشنا بودند. همچنین می‌دانستند او کنار پدرش از نوجوانی علم هیئت را بلند می‌کند. پدر نرگس‌خانم هم با همین شناخت با ازدواج دخترش و حسین‌آقا موافقت کرد. ۲۵ سالی از ازدواج این دو می‌گذرد. حالا آنها دختری بیست‌و‌سه‌ساله و پسری هجده‌ساله دارند. دخترشان ازدواج کرده است و پسر خردسالی دارد.

وقتی از نرگس‌خانم درباره کیفیت زندگی با یک مرد فوتبالی می‌پرسم، می‌گوید: همسرم قسمت زیادی از وقتش را در زمین بازی می‌گذراند. تا وقتی خودش بازی می‌کرد، شرایط سخت‌تر بود. گاهی یک‌هفته تا ۱۰ روز خانه نبود. از وقتی آموزش می‌دهد هم صبح تا ظهرش در اداره می‌گذرد و عصرهایش در سالن‌های ورزشی. اما ناراضی نیستم. او بسیار مهربان است و همه دوستش دارند. شاید خصوصیات اخلاقی خوبش باعث شد پدر و مادر مرحومش تا این اندازه به او وابسته بودند.

زن و شوهر تا جلو در بدرقه‌ام می‌کنند و سراغ نوه خردسالشان را می‌گیرند که به خانه مادربزرگ دیگرش در همسایگی آنها رفته است.

 

* این گزارش سه‌شنبه ۱۱ دی‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۶ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44